هاچ زنبور عسل مدام دنبال مادرش ميگشت و آخرش نفهميديم كه پيدا كرد يا نه.«جكي و جيل» دو خرس بودند كه آنها هم در جستوجوي مادرشان بودند. نيك و نيكو هم ماجراهاي خودشان را داشتند اما مادرشان توي كندو آنها را ميپاييد. ايكيوسان هم اگرچه توي معبد رياضت ميكشيد اما مادرش از دور هوايش را داشت. خانواده دكتر ارنست هم كه واقعا خانواده كاملي بود؛ در سختترين شرايط زندگي كردند و اميدشان را از دست ندادند. خواهران كارتون زنان كوچك كه مملو از عشق و محبت خانوادگي بود. حتي پينوكيو هم كه آدم نبود، براي خودش پدر ژپتو را داشت.
اما حالا كارتونهاي بچههاي اين روزي را ببينيد، مملو از موجودات عجيب و غريبي هستند كه هيچ رگ و ريشهاي ندارند؛ باب اسفنجي، قهرمان اين روزهاي كودكان ما نه پدري دارد و نه مادري؛ بچهاش هم گويا حلزون سالخوردهاي بيش نيست. «ديجيمون» هم هيولاهايي ژاپني بيپدر و مادر هستند. واقعيت اين است از روابط خانوادگي در كارتونهاي روزگار جديد متأسفانه نشاني وجود ندارد. آن وقت فكرش را بكنيد بچههاي روزگار ما چگونه بايد مفهوم بزرگي به نام خانواده را درك كنند. بچهها بعضي از قواعد تنظيم رفتار با خانواده را بايد در محيط خانواده ياد بگيرند و بايد با بخشي ديگر هم در همين تلويزيون آشنا شوند. قبول! تلويزيون در روزگار ما آن يال و كوپال سابق را ندارد، بچهها به جز تلويزيون با خيلي رسانههاي ديگر سرگرم ميشوند.يادگرفتهاند از آيپد استفاده كنند، خودشان اگر موبايل هم نداشته باشند، با گوشيهاي پدر و مادرشان وارد سايتها ميشوند، بازي دانلود ميكنند و خيلي كارهاي ديگر.
با اين همه اما تلويزيون براي دنياي خيالي بچهها هنوز هم رسانه بسيار تاثيرگذاري است. علاوه بر اين بهدليل اعتماد بيشتر به تلويزيون، ممكن است والدين همان مقدار نظارتي كه براي استفاده بچههايشان از رسانههاي ديگر را دارند، در اين مورد نداشته باشند.كارتون بهعنوان يك ژانر هنري- رسانهاي تمامي ذهنيت آينده كودكان را ميسازد، آيا مراقب هستيم كه بدانيم بچههاي ما با چه ذهني براي زندگي آينده آماده ميشوند؟
نظر شما